حسب همین آگاهی و تعداد آثار است كه بارها اعلام شده كه سینمای غرب «آرایش آخرالزّمانی» گرفته است.
نباید فراموش كرد كه هالیوود، تأمین 78 درصد از تولیدات سینمایی مورد نیاز جهان را عهدهدار است.
بد نیست كه عرض كنم، طبق آمار 2007 میلادی، تعداد 38970 سالن سینما در ایالت متّحدة آمریكا فعّال بوده و از یك میلیارد و چهارصد میلیون تماشاگر پذیرایی كرده است. این آمار پرده از نقش مهم و جریانساز سینما بر مردم و همسوسازی آنان با خاستگاه اصلی كمپانیهای هالیوود كه عمدتاً بنیاسرائیلی هستند، برمیدارد.
برای مقایسه باید دانست كه در حال حاضر از مجموع 427 سالن موجود در ایران، تنها 212 سالن فعّال بوده و طبق آمار سال 2006 میلادی، این سالنها سالانه پذیرای تنها یازده و نیم میلیون نفر تماشاگر سینما بودهاند. باید اضافه نمود كه در سال 1388، حسب اطّلاعات مندرج در سایتهای سینمایی كشور و بنیاد فارابی، از مجموع آثار سینمایی در حال ساخت و ساخته شدة سال 1388، 43 درصد آنها حاوی مضمون و محتوای كمدی بودهاند و پس از آن، مضامینی ملودرام و خانوادگی ـ بخوانید سوژة تكراری خواستگاری و دعواهای خانوادگی ـ با 26 تا 35 درصد، بالاترین جایگاه را به خود اختصاص دادهاند. بگذریم!
هم افقی مبلّغان انجیلی، سینمای هالیوود و مردان صاحب نام سیاسی (از دهة هفتاد میلادی به بعد) در گفتوگو از آخرالزّمان و قریب الوقوع شناختن واقعة ظهور دوم حضرت مسیح(ع)، مثلثی را فراروی ما قرار میدهد كه به مدد آن میتوان بسیاری از وقایع جهانی و حوادث رفته بر ایران اسلامی را ـ در وقت مواجهه با غرب استكباری ـ شناسایی و تحلیل نمود.
همین مبلّغان ساكن كمربند جنوبی ایالات متّحده با پشت سر گذاشتن فاز فرهنگی و ورود به عرصة سیاست، رئیس جمهوری منتخب خود یعنی آقای رونالد ریگان را به كاخ سفید فرستادند.
از همین روست كه عرض میكنم، نه تنها كاخ سفید از سوگیریهای انجیلیهای افراطی و بنیاسرائیلی و هالیوود دور و در امان نبوده، بلكه همسو با آنان استراتژی و سیاست كلّی واحدی را دنبال نموده است، چنان كه گفتوگو از:
خطر و واقعهای مهلك و تهدید كنندة امنیّت جهانی و به ویژه غرب؛
برخاستن این واقعة تهدید كننده از سوی شرق اسلامی؛
قریب الوقوع بودن ظهور منجی موعود و تأسیس حكومت هزار ساله و جهانی،
مضمون مشترك هر یك از اضلاع سه گانة مثلث مورد نظر را تشكیل داده است.
نكتة جالب توجّه آنكه هر سه ضلع (بنیادگرایان بنی اسرائیلی، سینمای بنی اسرائیلی هالیوود و مردان سیاسی خدمتگزار بنیاسرائیل) در محتوم بودن حكومت هزار ساله تحت مشیّت و تقدیر الهی
آنهم با پایتختی بیت المقدّس متّفق القول بوده بر آن پای میفشارند؛ به گونهای كه مخاطبان مبلّغان انجیلی، آثار سینمایی و مردان سیاسی آمریكایی، بیآنكه قادر به عكسالعمل یا نقد منطقی باشند، خود را مسلوب الارادة در خدمت این مثلث رؤیاساز قرار داده، حتّی خیر و صلاح بشر را هم در همراهی با ارادة اعضای این مثلث میشناسند.
رؤیاسازی این مثلث با جلوداری هالیوود در میان ساكنان ایالات متّحدة آمریكا كه همه چیز را در آینة سینما و تلویزیون میبینند و بیتفكّر و تأمّل، دل به همة آنچه كه به آنها القاء میشود میسپارند، باعث بوده تا موضوع «زمان قطعی وقوع حادثه» همواره برایشان مهم و حیاتی جلوه كند، سؤالی كه بنیادگرایان بنیاسرائیلی و پس از آن سینما، آن را پاسخ گفته است:
1966، 1999، 2007 و بالأخره 2012 میلادی، سالهای اعلام شده، گذشته و آیندهاند. حسب این توقیت مزوّرانه و به بهانة بازدارندگی یا كنترل وقایع موحّش پیشبینی شده، طیّ همة سالهای گذشته، مجموعهای از استراتژیها و سیاستها از سوی مردان سیاسی، اقتصادی و نظامی غربی علیه ساكنان شرق اسلامی اعمال شده است.
تهدید مستمرّ ایران اسلامی، اشغال عراق و افغانستان، حضور در یمن، حمایت از افراطیهای سلفی وهّابی و... نمونههای بارز این سیاستهای بنیاسرائیلی است كه اعضای این مثلث، طیّ سی سال اخیر بدان مبادرت ورزیدهاند.
كارگردان فیلم سینمایی 2012، آقای رونالد آمریخ آلمانیتبار كه آخرین اثرش در بیش از 35 هزار سینما به نمایش درآمد و میلیونها دلار را به جیب او سرازیر ساخت، در پاسخ به سؤال دربارة وقایع ویرانسازی جهان در فیلم 2012 و عظمت وقایع به نمایش درآمده در فیلم میگوید:
«وقتی شما بخواهید یك دروغ، واقعی و رئالیستی به نظر برسد باید سخت كار و تلاش كنید» و ادامه میدهد: «تماشاچی نباید اصلاً احساس كند كه دارد یك فیلم تماشا میكند.» شاید بتوان این دو عبارت را خلاصة استراتژی پنهان» سران فراماسوزی جهانی دانست. همانان كه در پردة هدایتگر بنیادگران و سینماگرانند: «واقعی جلوه دادن یك دروغ» و «فریب مردم تا آن را عین واقع بشناسند.»
«تلاش سخت» برای اجرای آن استراتژی و دستیابی به همة مقاصد، تنها در این شرایط است كه وقتی در عالم واقعی، طرحی درافكنده میشود و میلیونها انسان بیگناه كشته میشوند، هیچ كسی انگشت اتّهام به سوی عواملی اصلی پشت پرده در مقاصد اصلی آنها دراز نمیكند.
جناب رونالد آمریخ، پیش از فیلم 2012، فیلم «روز استقلال» را ساخته بود. اثری كه ویرانی دنیا را در چهارم جولای، همزمان با سالروز استقلال ایالات متّحدة آمریكا نشان میداد. اوّلین موضوع مورد اشارة رونالد آمریخ، تلاش برای واقعی جلوه دادن «دروغ بزرگ» است.
این عبارت شنونده را به یاد جملة معروف وزیر تبلیغات هیتلر یعنی آقای «گوبلز» میاندازد. گوبلز گفته بود: «دورغ هر چه بزرگتر باشد، مردم بیشتر باور میكنند» ...
ویرانی دنیا در آخرالزّمان و در اثر سلسلهای از وقایع طبیعی مثل زلزله، سونامی و ذوب شدن یخهای قطبی.
محور عمومی همة آثار اكشن آپوكالیپس سینمایی هالیوود همین دروغ است، كه قرار شده همة مردم و به ویژه ساكنان غرب آن را باور بیاورند و برای مقابله با آن مهیّا شوند.
بال به بال این دروغ، دروغ «تأسیس حكومت جهانی بنیاسرائیلی» است كه گویا در میان دریایی از خون و در فضایی آرمگدونی رخ مینماید. این دومی را بنیاسرائیل، واپسینِ كین و حسدی كه دربارة بنیاسماعیل پیدا كرد، از طرق مختلف به خلق عالم القاء و حُقنه ساخته است.
آن زمان كه حسب طرّاحی الهی، آنان دریافتند كه دین جهانی اسلام و مؤسّس حكومت جهانی از میان خانوادة پیامر آخرالزّمان، حضرت مهدی(ع) و از بین نوادگان اسماعیل بر خواهد خواست، به جای تبعیّت و گردن گزاردن به حكم خدا، بنا را بر تحریف و توطئه گذاشتند.
مسیح(ع) را به دست رومیان سپردند، ایشان را دروغزن و خود را منتظر مسیح یهودی اعلام كردند كه در آخرالزّمان از نسل اسرائیل برخواهد خواست تا مؤسّس حكومت جهانی بنیاسرائیل شود. محمّد بن عبدالله(ع)، پیامبر آخرالزّمان را منكر شدند، فرزندانش را به شهادت رساندند تا شاید نسل بنیاسماعیل منقرض و شانس تأسیس حكومت به بنیاسرائیل برسد و چنان از طرق مختلف «تحریف و تهدید» بر این دروغ اصرار ورزیدند كه حتّی برخی مسلمانان سادهدل هم گمان بردند در واقعة شریف ظهور، حضرت عیسی(ع) نزول اجلال نموده و صاحب ركنی از حكومت جهانی اسلامی كه به پیامبر آخرالزّمان وعده داده شده بود، خواهد شد.
در حالی كه ایشان، یعنی حضرت عیسی(ع)، تنها به منظور تصدیق امام زمان(ع) از نسل اسماعیل خواهد آمد و پس از آن به اذن خداوند رحلت و در زمین مدفون خواهد شد و موضوع تأسیس حكومت جهانی و ایجاد عدالت و ایفای نقش مصلح كل، به تمامی مخصوص به مهدی موعود(ع) است و در این واقعه سهمی جز تبعیّت و فرمانبرداری برای بنیاسرائیل نیست.
با این دروغ، بنیاسرائیل سعی نمود تا بنیاسرائیل را «وارث» معرفی كند.
پای فشاری انجیلیها بر برخی آیات محرّف انجیل و تورات این شبهه را باعث شده كه اینان مذهبی، مؤیّد عالم معنوی و كتب آسمانی و در زمرة منتظرانند كه برای واقع شدن ظهور بال بال میزنند. به همان سان كه در كلیساهای تلویزیونی به نمایش میگذارند.
عموم بر و بچّههای مذهبی این تصوّر غلط را از مسیحیان بنیادگرای وابسته به كلیساهای پروتستانی آمریكایی و انگلیسی دارند.
اگر چنین ظنّی دربارة اعضای مثلث (بنیادگرایان بنیاسرائیلی، سینماگران بنی اسرائیلی و مردان سیاسی خدمتگزار بنیاسرائیلی) میرفت، نشانههایی از رویكرد به اخلاق، معاداندیشی و رحم و شفقت دربارة بندگان خدا در آنها قابل شناسایی بود.
چه كسی میتواند ظلم و ستم غیرقابل بخشش مردان سیاسی كاخ سفید را انكار كند؟ واپسین این اهتمام برای «تثبیت بزرگترین دروغ تاریخ از طریق رسانههای مدرن»، موضوع «فریب مردم» و رهزنی عقل آنان خود را مینماید. همة تحریفهای صورت بسته در تاریخ دراز بنیاسرائیل، جملگی مصروف جایگزین ساختن «مسیح و دجّال و دروغزن» به جای «مسیح موعود» بوده است.
این عمل، همان عمل شریر اشرار بنیاسرائیل است. به ویژه در این سالها كه احساس میشود فرصتها رو به كوتاهی گذارده و احتمال میرود خورشید «موعود مقدّس» از آسمان شرق اسلامی طلوع كند، همة قوای خود را مصروف:
ـ انهدام قوای مسلمانان و بازماندگان بنیاسماعیل؛
ـ انعدام سرزمین آنها؛
ـ درگیر ساختن مسلمانان در درگیریهای بزرگ به ظاهر آخرالزّمانی (چنانكه سینمای هالیوود آن را به نمایش میگذارد) و:
ـ بالأخره تأسیس حكومت جهانی بنیاسرائیل بر ویرانههای شرق اسلامی شده است.
این همه را مقدّمه ساختم تا پرده از مفاهیم و مقاصد نهفته در پشت پردة مجازی سینمای آخرالزّمانی برداشته شود.
اشارهای كوتاه دربارة دو فیلم متأخّر؛ فیلم 2012 و پیش از آن «باهوش» (Knowing)، دو اثر قابل تأمّل در میان آثار سالهای گذشته هالیوودند. شایان ذكر است با عنوان 2012 چند فیلم سینمایی و مستند ساخته شده و به نمایش درآمده است.
این فیلم محصول 2009 در آمریكا ساخته شده بود.
شروع ماجرای فیلم به سال 1958 برمیگردد. طیّ مراسمی گروهی از دانشآموزان آرزوها و درخواستهایشان دربارة آینده را در یك كپسول زمان قرار داده و در زمینی مخفی میكنند تا پنجاه سال بعد در معرض تماشا و مطالعة آیندگان قرار داده شود. در میان آثار، دختركی مرموز برگهای را به كپسول زمان سپرده كه تنها از اعداد و ارقام پوشیده شده است. بعد از پنجاه سال پرفسور كستلر با مطالعة این برگه پی به وقایعی وحشتناك میبرد كه اتّفاق افتاده و درمییابد كه در آینده نیز حوادث بزرگتری جهان و بشر را تهدید خواهد كرد، تلاش او برای متوقّف كردن حوادث پیدر پی به جایی نمیرسد. گوئیا نوعی آگاهی، هوش یا الهام اخبار آینده را به آن دختر القاء كرده است.
با شروع آخرین وقایع كه مربوط به آخرالزّمان است؛ در حالی كه زمین و ساكنانش در حال نابودیاند، سفینههایی نورانی برگزیدهای از زنان و مردان را با خود به آسمان میبرند. در میان آنها، دختر و پسری یهودیاند كه به آسمان صعود میكنند. (و پایان فیلم، این دو در دشتی بهشتی و جادویی به سوی درختی ویژه حركت میكنند. در واقع آنان، نمایندگان برگزیدة بشری هستند كه پس از بحرانهای بزرگ آخرالزّمان، بهشت موعود را كه همان حكومت هزارسالة بنیاسرائیلی است، تأسیس خواهند ساخت. این اثر، برخاسته از آموزههای بنیاسرائیلی است.
فراموش نكنیم كه حسب تفاسیر روایی ائمة دین(ع)، درخت ممنوعهای كه حضرت آدم و حوا از نزدیك شدن بدان منع شده بودند، شجرة طیّبة پیامبر آخرالزّمان، مقام و منزلت ایشان و مأموریت ویژة آنها بوده است.
حكومت صالحان و میراث انبیاء و اوصیای عظام الهی، در تقدیر پیامبر آخرالزّمان و اهل بیت مكرّم ایشان(ع) وارد شده بود. بنیاسرائیل در پی معلّم بزرگش، ابلیس لعین، دریافته بود كه مأموریت تأسیس حكومت جهانی و انتشار دین جهانی بر دوش مردی از بنیاسماعیل، خلف صالح، وارث انبیاء و اوصیاء حضرت صاحب الزّمان(ع) گذارده شده است امّا، این جریان، به جای گردن نهادن به حكم خداوندی، از روی حسد، طریق كین جویی را در پیش گرفت.
بیدلیل نیست كه مسیحیّت، پس از گذار از كارخانة تحریف پولُس و در قرن شانزدهم مارتینلوتر معترض، در اثر رخنة یهود به فرقهای پروتستانی تبدیل شد و مقامی در حدّ سگِ پای سفرة بنیاسرائیل را از آن مسیحیان ساخت. از همین طریق، بنیادگران انجیلی پروتستان، نه تنها خودشان بر آستان بنیاسرائیل سر سپردند، بلكه تمامی دستگاه سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریكا و انگلیس را در كنار همة ساز و برگ رسانهای و از جمله كمپانیهای هالیوود در خدمت استراتژی و خواست اشرار یهود قرار داد.
با این گفتوگوی مطوّل، درك این خبر كه از طریق فاكسنیوز اعلام شده، سخت نیست؛ آمده بود كه: «60 درصد مردم آمریكا معتقدند باید با ایران جنگید» دراین نظرسنجی كه بصورت تلفنی طیّ روزهای 23و 24 فوریه؛ یعنی هفتة قبل انجام شد، نهصد نفر از شركتكنندگان در نظرسنجی، نظر خود را دربارة موضعگیری علیه ایران ابراز داشتند.
60 درصد از پرسش شنودگان گفتهاند كه دیپلماسی و استفاده از تحریم در برابر سیاست اتمی ایران كارایی ندارد و برای بازداشتن ایران از آنچه كه دستیابی به صلاح اتمی خواندهاند، باید از ابزار نظامی استفاده كرد.
نكتة جالب توجّه اینكه، 75 درصد از شهروندان حامی گزینة به كارگیری ابزار نظامی علیه ایران، دارای گرایش جمهوری خواهانه بودهاند. عموماً جمهوری خواهان و اعضای جناح راست مسیحی برخاسته از كمربند ایالات جنوبی آمریكا و متأثّر از بنیادگرایان مسیحی هستند.